دوران بارداری مامان جون
عزیز مامان ،تمام دردها و رنجهایی که کشیدم فدای یک تار موی تو ، درسته که دوران جالبی نبود ولی من همه رو به عشق دیدن روی ماهت تحمل کردم . بطور خلاصه میگم که سه ماهه اول فقط حالت تهوع شدید داشتم و ضعف زیاد ، سه ماهه وسط کمی بهتر بودم و بعد از آن با آن شکم کار کردن توی آزمایشگاه سخت تر و سخت تر شد و بالاخره با فشاری که به خودم آوردم ماه هشت رو استراحت مطلق شدم آخه توی ناناز داشتی هقت ماهه بدنیا می اومدی... وبالاخره در مورخه ٢٧ مرداد ٩٠ خودت رو به زور به دنیا آوردی یعنی کیسه ای که چندماه توش زندگی می کردی رو پاره کردی و اومدی به دنیایی که بهش تعلق داری ... بابا جون که خوشحال شد چون زودتر تو رو میدید . ...
نویسنده :
مامان جون
23:02